در دهه اول ماه محرم الحرام و ایام سوگواری اباعبدالله الحسین(ع) قرار داریم. این ایام بهترین فرصت است تا شیعیان اباعبدالله الحسین(ع) با مکتب و سلوک آن حضرت بهتر و بیشتر آشنا شوند. یکی از متقنترین و بهترین راه برای این شناخت و آگاهی، مطالعه ی بیانات نورانی خود حضرت است. براین اساس در مباحثی کوتاه که در ایام عزاداری حسینی (ع) ارائه خواهد شد، با همراهی حجت الاسلام و المسلمین استاد سیدضیاء مرتضوی به بررسی مضمون و محتوای ۸ نامه و بیان نورانی امام حسین(ع) می پردازیم.
به گزارش شفقنا، استاد سیدضیاء مرتضوی در بررسی چهارمین نامه، به نامه امام حسین(ع) به شخصیت ها و سران بصره اشاره و بیان کردند:
چهارمین نامه ای که امام حسین(ع) در دوران حضور در مکه و در جریان حرکتشان نوشتند، نامه ای به شخصیت های شناخته شده در بصره بود. این نامه ظاهراً پس از فرستادن نامه نخست حضرت به کوفیان می باشد؛ یعنی پس از اینکه امام حسین(ع)، مسلم بن عقیل را همراه با نامه ای به کوفه اعزام کردند، نامه ای را هم به سران، شخصیت ها و بزرگان بصره نوشتند.
اینکه بیان می کنم این نامه ظاهراً پس از نامه نخست حضرت به کوفیان هست، به این دلیل است که وقتی این نامه توسط پیک امام حسین(ع) به نام سلیمان با کنیه ابو رزین به بصره رسید، عبیدالله بن زیاد در شرف رفتن به کوفه بود.
پیک امام (سلیمان) با خیانتی که از سوی یکی از همین مخاطبان نامه به نام منذر بن جارود عبدی صورت گرفت، دستگیر شد و یک روز پیش از اینکه عبیدالله راهی کوفه شود، جناب سلیمان را به شهادت رساند.
عبیدالله بن زیاد حاکم بصره بود و زمانی که جناب مسلم بن عقیل در کوفه مستقر گشته و کار بیعت گیری را شروع کرده بود، خبرها به شام رسید و یزید بن معاویه به عبیدالله دستور داد تا برای جلوگیری از اقدامات شیعیان و مسلم بن عقیل راهی کوفه شود و یک روز قبل از اینکه راهی کوفه شود، پیک امام حسین(ع) را به شهادت رساند. این موضوع نشان می دهد که از نظر زمانبندی امام پس از فرستادن مسلم به کوفه، به شخصیت های حاضر در بصره نامه نوشتند.
از نظر تحلیلی نیز شاهد و موید، آن است که وقتی امام حسین دیدند که مردم کوفه اصرار همراهی حضرت را دارند، ایشان پیش از اینکه از بصره نامه ای دریافت کند، نامه ای را برای سران بصره که شخصیت های شناخته شده ای بودند و حضرت گمان می کردند که زمینه دعوت را دارند، نوشتند. لذا بنده در بررسی های خود نامه به شخصیت های بصره را پس از نامه نخست حضرت به مردم کوفه قرار دادم.
نامه امام حسین(ع) برای سران مناطق پنجگانه بصره
نامه امام حسین(ع) برای سران مناطق پنجگانه بصره و همچنین برخی از شخصیت های شناخته شده ای از جمله مالکبنمِسمَع بَکری، احنفبنقیس، منذِربنجارود، مسعودبنعمرو، قیسبنهیَثَم، عمروبنعبیداللهبنمَعمَ و همچنین جناب یزیدبنمسعود نَهشَلی نوشته شد و حداقل این ۷ نفر نامه امام را دریافت کردند؛ گرچه این نامه ها جداگانه برای این افراد نوشته شد، اما مضمون و محتوای همه این نامه ها یکی بود.
متن نامه به نقل تاریخ طبری اینگونه است: «أمّا بَعدُ، فَإِنَّ اللّه َاصطَفی مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله عَلی خَلقِهِ وأکرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ وَاختارَهُ لِرِسالَتِهِ» ابتدا امام(ع) اشاره کردند به اینکه خداوند محمد(ص) را بر بندگانش برگزید و او را به کرامت نبوت رساند و ایشان را برای رسالت خود اختیار کرد و برگزید. آنچه که از مراتب دلسوزی و خیرخواهی برای بندگان خداوند بود، پیامبر(ص) ادای وظیفه کرد و از هیچ چیزی فروگذار نکرد. وبَلَّغَ ما اُرسِلَ؛ مأموریت ابلاغ رسالت را کامل به پایان برد و پس از آن رحلت کردند.
وکنّا أهلَهُ وأولِیاءَهُ وأوصِیاءَهُ ووَرَثَتَهُ؛ ما خانواده و خویشاوند و ورثه پیامبر(ص) بودیم. وأحَقَّ النّاسِ بِمَقامِهِ فی النّاسِ؛ و ما سزاوارترین مردمان برای نشستن در جایگاه پیامبر(ص) در میان مردم بودیم. راهبری، هدایت، امامت و حکمرانی جامعه به ما می رسید و ما از همه به آن سزاوارتر و شایسته تر بودیم. فَاستَأثَرَ عَلَینا قَومُنا بِذلِک؛ اما دیگرانی جلوی ما را گرفتند و این حق را از ما ستاندند و اختصاص به خود دادند و اجازه ندادند که ما به جایگاهی که متعلق به ما بود، دست پیدا کنیم. فَرَضینا، وکرِهنَا الفُرقَهَ؛ ما هم از سر ناچاری بپذیرفتیم چرا که ما از اختلاف افکنی در جامعه و شمشیر کشی به روی هم پرهیز داشتیم.»
(همانطور که حضرت علی(ع) پس از آنکه از خلافت و حکومت کنار زده شد، برای حفظ اصل دین و پرهیز از اختلاف در میان امت اسلامی چنان رویه ای پیشه کرد و تلاش داشت تا اسلامی که نهال تازه ای بود با این اختلافات و در پی نزاع ها و کشمکش ها آسیب نبیند.)
«وأحبَبنَا العافِیهَ؛ در این میان ما راه درست را این دیدیم که از اختلاف پرهیز کنیم و در پی آرامش، تندرستی و سلامت برای جامعه و خودمان باشیم و کار به خونریزی، کشمکش و کشتار کشیده نشود. ونَحنُ نَعلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِک الحَقِّ المُستَحَقِّ عَلَینا مِمَّن تَوَلّاهُ؛ در حالی که تردیدی نداشتیم، سزاوارترین افراد به این جایگاه بودیم.
سپس حضرت فرمودند: وقَد أحسَنوا وأصلَحوا. گویا امام حسین(ع) در باب تقیّه این جمله را فرمودند یا اشاره ای است اجمالی به اینکه آنها ولو به این جایگاه ناحق بودند، اما نسبت به وضع کنونی رفتاری قابل قبول داشتند.
وتَحَرَّوُا الحَقَّ؛ درباره امام علی(ع) که مشخص است و برخی از خلفای گذشته به ویژه دو خلیفه اول هم تلاش می کردند که برخی ظواهر را حفظ کنند.
هدف، دعوت و خواست من این است که شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دعوت کنم
پس از جملاتی که نشان می دهد حضرت قصد انتقاد نسبت به خلفای اولیه در نامه خود را ندارند، نوشتند: «وقَد بَعَثتُ رَسولی إلَیکم بِهذَا الکتابِ؛ من با پیک خود این نامه را برای شما فرستادم. وأنَا أدعوکم إلی کتابِ اللّه وسُنَّهِ نَبِیهِ صلی الله علیه و آله؛ هدف، دعوت و خواست من این است که شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دعوت کنم و چیز دیگری نمی خواهم. فَإِنَّ السُّنَّهَ قد اُمیتَت؛ زیرا سنت پیامبر(ص) از میان رفته و چیزی باقی نمانده است. سنت پیامبر(ص) را تباه کردند و از جامعه دور کردند و دوباره جامعه جاهلی است و حکمرانی به نام دین، پیامبر(ص)، سنت، شریعت و قرآن علیه سنت و احکام الهی عمل می کند. وإنَّ البِدعَهَ قَد اُحییت، بدعت ها برپا شده، مسیرها تغییر کرده، روش ها بر خلاف سنت پیامبر(ص) و آیات الهی است. در چنین جامعه ای آنچه مورد نیاز است، اینکه یک دعوت فراگیری به کتاب خداوند و سنت پیامبر(ص) صورت گیرد و من دعوت کننده به چنین امری هستم. وإن تَسمَعوا قَولی وتُطیعوا أمری أهدِکم سَبیلَ الرَّشادِ؛ اگر شما سخن مرا بشنوید و دستور مرا اجرا و اطاعت کنید، من هم شما را به راه راست هدیت می کنم؛ وَالسَّلامُ عَلَیکم ورَحمَهُ اللّهِ»
در تاریخ ذکر نشده که از سوی مردم بصره هم پیک ها و نامه هایی برای امام حسین(ع) در مکه نوشته شده باشد بلکه حضرت ابتدائاً چنین درخواستی را روانه بخشی از شخصیت ها و افراد شناخته شده در بصره کردند با این امید که آنها را به راه خودشان دعوت کنند و آنان اجابت نمایند و در کنار دعوتی که مردم کوفه کردند و اقدام عملی که امام حسین(ع) شروع کردند، این دعوت تکمیل شود.
پاسخ برخی از سران بصره؛ به کوفیان پاسخ مثبت ندهید و صبر نمایید
نامه امام حسین(ع) توسط پیک(سلیمان) به مخاطبان آن در بصره رسید. در تاریخ برخی پاسخ های این افراد آمده؛ جناب احنفبنقیس که شخصیت مهمی بود، پاسخ مثبت آنی به حضرت نداد و حضرت را به صبر و بردباری دعوت کرد، به اینکه ایشان فعلاً اقدامی نکنند و وعده الهی حق است؛ احنفبنقیس در حقیقت به نوعی به حضرت گفت که نباید به دعوت کوفیان پاسخ مثبت دهد. شاید احنفبنقیس شنیده بود یا حدس می زد که امام از سوی کوفیان دعوت شدند و به گمان احنفبنقیس به مصلحت نبود که امام به کوفیان پاسخ مثبت دهد.
خیانت منذِربنجارود
منذِربنجارود متأسفانه خیانت کرد و از سر ترس یا آنگونه که بعدها عذر آورده، گمان می کرد که این دسیسه عبیدالله بن زیاد است و می خواهد او را امتحان کند لذا جناب سلیمان پیک امام حسین(ع) را تحویل عبیدالله داد و او هم سلیمان را به شهادت رساند.
تلاش یزیدبنمسعود نَهشَلی برای پیوستن خود و چند قبیله به حضرت
اما در این میان یزیدبنمسعود نَهشَلی براساس آنچه در منابع آمده، به حضرت پاسخ مثبت داد و اقداماتی را برای همراهی با امام حسین(ع) صورت داد. او جلسه قابل توجهی از سران برخی قبایل هم پیمان خود تشکیل داد که نام آن قبایل مثل بنیتمیم و دیگران در تاریخ ذکر شده و از آنها درخواست کرد به یاری امام حسین بشتابند و آنها هم استقبال کردند که شرح آن به تفصیل در تاریخ آمده است. یزیدبنمسعود نَهشَلی براساس پاسخ مثبتی که قبایل هم پیمان به او دادند، نامه ای را به امام نوشت و اعلام آمادگی برای همراهی کرد.
متن نامه یزیدبنمسعود نَهشَلی خطاب به امام این بود: «نامه ی شما به من رسید و من آنچه را که شما به آن فرا خوانده اید، متوجه شدم. من به سهم خودم می خواهم به یاری شما بشتابم و خدای تبارک و تعالی هیچ گاه بر روی زمین یک کارگزاری که خیرخواه و راهنمای راه نجات باشد را خالی نکرده و شما حجت خدا بر خلق هستید، شما امانت خداوند بر روی زمین هستید، شما برخواسته و شاخه درخت زیتون پیامبر هستید که او اصل بود و شما فرع هستید.
یزیدبنمسعود نَهشَلی سپس اشاره کرد که برخی از این قبایل مانند بنی تمیم را برای شما آماده کردم، آنها حاضر به همکاری با شما هستند و در حالی از آنها جدا شدم که بیشترین پیروی را از شما دارند. همانند شتران تشنه ای که وارد آبشخور می شوند و با سرعت حرکت می کنند، بنی تمیم هم اینگونه سر در اطاعت شما دارند. همچنین قبیله بنی سعد را برای شما آماده کردم و اگر در سینه و دلشان هم از گذشته کدورتی بود، آن کدورت را زدودم و سینه آنها اکنون از احساس تبعیت از شما مالامال است.»
وقتی امام این نامه را خواندند، برای یزیدبنمسعود نَهشَلی دعا کردند و فرمودند: «خداوند در روز قیامت که روز نگرانی و ترس است به تو امنیت بدهد و تو را عزیز بدارد و تو را در روز تشنگی قیامت، سیراب کند.»
اما تا جناب یزیدبنمسعود نَهشَلی قبایل را آماده کند و برای حرکت اقدام نمایند و خود را به امام حسین(ع) برسانند، متأسفانه خبر شهادت امام حسین(ع) به گوش او رسید و او هم از اینکه از توفیق یاری امام حسین(ع) باز ماند، به جزع و فزع و ناراحتی بسیار کرد.
در این میان یک نفر دیگر یعنی یزید بن ثبیط هم در بصره به امام حسین پاسخ مثبت داد ولی روشن نیست که آیا او هم از مخاطبان نامه امام حسین بوده است یا خیر. یعنی به صورت خاص آیا امام حسین برای او هم نامه ای نوشته است یا خیر.
اهل بصره ای که به امام رسید و همراه فرزندانش در کربلا شهید شد
یزید بن ثبیط از کسانی بود که اقلیت شیعه خالص در بصره بودند، طبری نقل کرده که جمعی از شیعیان در بصره در خانه بانویی شیعه به نام ماریه از قبیله عبدالقیس گرد هم آمدند و در واقع خانه این بانو مکرمه محل الفتی برای شیعیان بود. در همین زمان بود که خبر حرکت امام حسین(ع) به ابن زیاد در کوفه رسید، از آنجا که ابن زیاد حدس می زد افرادی از بصره به امام ملحق شوند و جمعیت همراه ایشان افزایش پیدا کند لذا به جانشین خود در بصره نامه نوشت و تأکید کرد که بسیار مراقبت کند، در مسیر ها دیده بان بگذارد تا مبادا کسی در بصره به قصد یاری رساندن به امام حسین(ع) خارج شود و هر کسی که مظنون بود را دستگیر کند.
یزید بن ثبیط تصمیم بر خروج کرد، او ۱۰ پسر داشت و خطاب به آنها گفت که کدامیک از شما همراه من می شود، در این میان دو پسر از پسران او عبدالله و عبیدالله اعلام آمادگی کردند و همراه پدر شدند تا خود را به امام حسین(ع) برسانند.
در این وضعیت بود که جناب یزید بن ثبیط به دوستان و یاران خود در خانه ماریه خبر داد که من تصمیم بر خروج دارم و به حضرت ملحق می شوم. آنها به یزید بن ثبیط هشدار دادند که با وضعیت امنیتی که به وجود آمده، اگر از بصره خارج شوی، می ترسیم که گرفتار نیروهای ابن زیاد شوی. یزید بن ثبیط پاسخ داد که به خدا قسم همین که پاهای شتران من به خارج بصره برسد، دیگر کسی نمی تواند به گَرد من برسد و مشکلی برایم به وجود آورد.
در این زمان امام حسین(ع) هنوز در مکه بودند که یزید بن ثبیط خود را به امام رساند و این توفیق را پیدا کرد که به همراه دو پسرش عبدالله و عبیدالله در کربلا و در رکاب امام حسین(ع) به مقام والای شهادت برسند.
انتهای پیام