علیرغم دفاع ترامپ از ترور سلیمانی، به هیچ وجه مشخص نیست که رئیس جمهور در مورد ایران چه چیزی میخواهد به دست آورد. او در حال حاضر به طرز خندهداری دم از مذاکره میزند آن هم در شرایطی که اخیرا در کنار فشار اقتصادی حداکثری دست به عملیاتی نظامی هم زده و یک فرمانده عالی رتبه ایرانی را ترور کرده است. اکنون یا دولت به دنبال تغییر حکومت است یا به سادگی در پی آن است که یک توافق هستهای قوی تر را جایگزین برجام کند.

انتشار مطالب رسانه های خارجی با هدف اطلاع رسانی از نوع نگاه و برداشت آنان از تحولات صورت می گیرد و به منزله تایید آن از سوی «پایگاه خبری و تحلیلی اعتدال» نیست.
ترامپ در قبال ایران چه اهدافی دارد؟"
نیویورک تایمز" نوشت: درک استراتژی رئیس جمهور ترامپ برای مقابله با ایران آسان است، او از طریق تحمیل فشار حداکثری به دنبال آن است تا حداکثر امتیازات لازم برای مذاکره با ایران بر سر برنامه اتمی و فعالیتهای منطقهایاش را به دست بیاورد.
به گزارش
اعتدال، ایران نیازی به اعتماد به آمریکا یا ترامپ برای دستیابی به توافق ندارد بلکه تنها برای ثبات خود باید به عنوان یک بازیگر منطقی عمل کند. ترامپ میتواند پیشنهاد دهد که توافق جدید در سنا تصویب شود.
کارزار فشار حداکثری کاملاً دست نخورده باقی مانده و حتی تلاش شده فشارها بیشتر هم بشود.
بسیاری به اشتباه معتقدند كه آمریکا قبلاً فشار حداكثری بر ایران را وارد کرده، درحالی که این چنین نیست و فشارهای گذشته تنها نقطهای بوده است. دولت در این ماه تحریمهای تازهای را با هدف تحت تاثیر قرار دادن بخش ساخت و ساز، معدن و تولید ایران اعمال کرد به اضافه اینکه کشورهایی را هم که در حوزه پتروشیمی با ایران معامله میکنند تهدید نمود. تحریمهایی که خطوط حمل و نقل کشور ایران را هدف گرفتهاند در ماه ژوئن به مرحله اجرا در خواهند آمد و میتوانند به سرعت تاثیر گذار باشند.
هدف بالقوه دیگر آمریکا فشار بر بخش مالی ایران است. در سال 2018، سناتور تد کروز از تگزاس و نماینده مایك گالاگر از ویسکانسین، قوانینی را برای اعمال تحریم بر بخش مالی ایران ارائه کردند که آمریکا اعلام داشت دلیل اصلی اعمال آن نگرانی در زمینه پولشویی است. اثر تحریمی اقداماتی چون کوتاه کردن دست ایران از سیستم مالی جهانی مثل سوییفت و محدود کردن هر چه بیشتر دسترسی این کشور به منابع ارزی میتواند برای تهران بی ثبات کننده باشد.
همزمان میتوان اقدامات دیگری نیز برای محرومیت ایران از مزایای استراتژیک باقی مانده در توافق هستهای و قطعنامه مربوط به شورای امنیت سازمان ملل متحد، به خصوص لغو خرید تسلیحات نظامی در پاییز امسال انجام داد. افزایش میزان غنیسازی از سوی ایران به اضافه رفتارهای آن در داخل و خارج بهانه لازم را به اروپا برای برداشتن گام نهایی مکانیسم ماشه و ارجاع آن به شورای امنیت میدهد. بریتانیا، فرانسه و آلمان اخیرا به نظر میرسد این روند را آغاز کردهاند.
سردرگمی دولت ترامپ درباره تهران، توافق هسته ای یا اقدام نظامی
"فارین پالیسی" نوشت: درگیری تهران و واشنگتن به جریان گروگان گرفتن 444 دیپلمات آمریکایی در تهران بر میگردد، اتفاقی که در سال ابتدایی انقلاب ایران موجی از خشم و نفرت در آمریکا را برانگیخت. یک کمدین به نام استیو دال ترانهای نوشت که با صدای شارونا خوانده شد. در این ترانه ایرانیها تهدید به نابودی هستهای شدند. فضای آن روزها برای بچهای که همه زندگیاش تمرین فوتبال، تشویق تیم بیسبال نیویورک یانکی و واندراما خلاصه میشد، واقعا گیج کننده بود.
شرایط اکنون گیجکنندهتر از آن دوران نیست. در 40 سال گذشته، سیاستگذاران آمریکا بحثهای بی پایانی در مورد سیاست واشنگتن در قبال خاورمیانه مطرح کردهاند اینکه مثلا آمریکا باید درباره ایران چه کند؟ اغلب به دلیل سیاستهای داخلی از ارائه پاسخ روشن به این پرسش امتناع کردهاند. مسائل اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 باعث شد که بخشهایی از جامعه سیاسی آمریکا به طرز بی فایدهای جنگ طلب شوند، برخی دیگر به صلح تاکید کنند و باقیمانده افراد نیز در جستجوی یک استراتژی درست برای اصلاح رفتار ایران باشند.
اما لزوم پاسخ به این سوال در مورد ایران اکنون فوریت جدیدی را به وجود آورده است. تصمیم سوم ژانویه دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریكا برای ترور قاسم سلیمانی، فرمانده نظامی ایران به وسیله هواپیمای بدون سرنشین نگرانیها از تشدید تنشها و حتی جنگ بین آمریکا و ایران را برانگیخت. حالا زمان آن است که مستقیماً به این سؤال بپردازیم که آمریکا دقیقاً چه کاری در مورد ایران میتواند انجام دهد، خوشبختانه پاسخ خوبی برای این پرسش وجود دارد حتی اگر چندان برای واشنگتن هم رضایت بخش نباشد.
در حال حاضر مشخص است که رویکرد فعلی آمریکا در قبال ایران نیاز به پختهتر شدن دارد. علیرغم دفاع ترامپ از ترور سلیمانی، به هیچ وجه مشخص نیست که رئیس جمهور در مورد ایران چه چیزی میخواهد به دست آورد. او در حال حاضر به طرز خندهداری دم از مذاکره میزند آن هم در شرایطی که اخیرا در کنار فشار اقتصادی حداکثری دست به عملیاتی نظامی هم زده و یک فرمانده عالی رتبه ایرانی را ترور کرده است. پاسخ به این سوال شاید بسته به این باشد که سؤال از چه کسی پرسیده میشود یا اصلا چه کسی این سؤال را میپرسد. اکنون یا دولت به دنبال تغییر حکومت است یا به سادگی در پی آن است که یک توافق هستهای قوی تر را جایگزین برنامه جامع اقدام مشترک (JCPOA) کند، توافق نامهای که پیشتر توسط دولت اوباما در مورد برنامه هستهای ایران با این کشور امضا شد. این سردرگمی در بین کاندیدای ریاستجمهوری هم وجود دارد به طوری که به عنوان مثال تقریبا تمام کاندیدای دموکرات از جمله جو بایدن، پیت باتیگیگ، الیزابت وارن (Joe Biden, Pete Buttigieg, Elizabeth Warren) و دیگران گفتهاند که به برجام بازخواهند گشت و تا زمانی که ایران به آن پایبند باشد آنها هم پایبند خواهند بود. برنی سندرز حتی پا را از این هم فرا تر گذاشته و اعلام کرده که بدون هیچ شرطی سریعا به برجام بازخواهد گشت.
با این حال این سردرگمی که دولت ترامپ به وجود آورده در مورد اینکه استراتژی بالاخره باید تغییر حکومت باشد یا دستیابی به توافق هستهای دیگر بدین معنا نیست که هیچ راه دیگری جز این دو گزینه وجود ندارد. به عنوان مثال دولت آمریكا میتواند یک توافق بزرگ با ایران را دنبال كند كه در آن تمامی اختلافات دو طرف از جمله برنامه هستهای، سیاستهای منطقهای، آزادی آمریکاییها زندانی در ایران و سایر موارد همه مطرح شده باشد. با این وجود منطقیترین گزینه در شرایط فعلی استراتژی دیگری است که واشنگتن توجهی به آن نشان نمیدهد، این استراتژی چیزی نیست جز: مهار.
در این بین استراتژیهای بالقوه دیگر را نیز به نوبه خود در نظر بگیرید. رویکرد تغییر حکومت اکنون به دلایل واضحی از جمله تجربه ناموفق عراق تبدیل به یک سیاست ترسناک شده و تنها به این دلیل هنوز مطرح میشود که مدافعان پرنفوذی در دستگاه سیاسی آمریکا دارد. این سناریو به دو دلیل مهم به نظر بعید میرسد: اول اینکه منطقه تاب هرج و مرج و ناامنی بیشتر ندارد و دوم هم اینکه مردم آمریکا و کنگره احتمالاً تمایلی به پشتیبانی از سیاستهایی ندارند که شامل حضور بیشتر نظامیان آمریکایی در منطقه شود.
بازگشت به برجام یا مذاکره دوباره برای یک توافق هستهای جدید که برخی از نقصهای موجود در توافقنامه پیشین را برطرف کند و به موضوعاتی مثل برنامه موشکی این کشور بپردازد در دستور کار واشنگتن است. احیای برجام به معنای پذیرش حق ایران برای توسعه فناوری هستهای، کاهش تحریمها و عادی سازی روابط تجاری تهران با جهان است، همچنین مستلزم پذیرش ضمنی نقش ایران در منطقه به ویژه نفوذ تأثیرگذار آن در لبنان و سوریه است.
بازگشت به برجام یا امضا توافق نامه جدید و جامعی که به برنامه موشکی ایران بپردازد نیز مشکلات خاص خودش را دارد از جمله اینکه تندروها در واشنگتن و متحدان منطقهای آمریکا از آن استقبال نخواهند کرد. در ضمن نباید فراموش کرد که پس از نقض برجام توسط دولت ترامپ در ماه مه 2018 رهبران ایران به احتمال زیاد تمایلی به مذاکره دوباره با آمریکا ندارند. ایرانیها همچنین با توجه به اینکه از قدرت موشکی خود به عنوان عامل بازدارندگی مهمی استفاده میکنند، بعید است که حاضر به مذاکره بر سر آن شوند.
در سوی دیگر رهبران اسرائیل، عربستان و امارات نیز اعتماد چندانی به ترامپ ندارند و علاقهای هم به مذاکره او با ایران از خود نشان نخواهند داد. بازگشت به برجام نیز به سایر قدرتهای منطقه انگیزه میدهد تا به عقب بر گردند و از این طریق منطقه را بی ثبات کنند.
ناکافی بودن برجام لزوم دستیابی به یک معامله بزرگتر را افزایش میدهد. در برجام، ایران از توانایی هستهای خود برای به رسمیت شناساندن نقشاش به آمریکا استفاده کرد. فرض برخی این است که در یک معامله بزرگ به محض اینکه خواستههای ایران برای نقش آفرینی در منطقه به رسمیت شناخته شود این کشور به فعالیتهای خود در منطقه پایان میدهد. این یک فکر وسوسهانگیز اما کاملاً غیرواقعی است. پایان دادن به حمایت ایران از متحدان منطقهایاش، محدودیت در نیروهای نظامی و ملزم کردن تهران به شناختن حقوق همسایگان عرباش دیگر عملا خودش نوعی تغییر حکومت است. مطمئناً آمریکا میتواند محدودیتهای ایران در توافق جدید را افزایش دهد تا به نوعی متحدانش را راضی به رسیدن به این توافق با تهران کند، اما باز هم احتمال تضعیف این معامله وجود دارد. به عبارت دیگر، یک معامله بزرگ ممکن است سرنوشتی مشابه برجام دولت اوباما در انتظارش باشد.
این احتمال واقع بینانه ترین گزینه را در اختیار آمریکا قرار میدهد یعنی سیاست مهار. تجربه چهار دهه گذشته نشان میدهد كه آمریکا نمیتواند رفتار ایران را با زور یا حتی تشویق تغییر دهد و این نفوذ را هم ندارد که سایر کشورها در منطقه را مجبور کند تا رویکردهای خود را نسبت به ایران و منطقه تغییر دهند. در این شرایط مهار از هر سیاستی واقع بینانهتر و بهتر است. مهار، سیاستی که واشنگتن در تقابل خود با اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ سرد بهره برد، روشی که واشنگتن امروز میتواند در قبال ایران و تلاشهایش برای تضعیف سیاستها و اهداف آمریکا در منطقه هم به کار ببرد. دولت کلینتون این سیاست را در دهه 1990 با موفقیت در قبال عراق دنبال کرد. مطمئناً در آن زمان مشكلاتى بین واشنگتن و تهران وجود داشت، اما آمریکا از ایران به عنوان ابزاری برای مهار بغداد استفاده میکرد. دلیل این سیاست این بود که آمریکا میدانست باید بین ایران و عراق به نوعی تعادل برقرار کند تا امکان مدیریت بحران هم برایش مهیا باشد.
مهار ایران مانع از گفتگو تهران و واشنگتن نیست بلکه حتی ممکن است آن را بهبود ببخشد و شرایط دیپلماتیک مورد نیاز آمریکا برای کمک به مدیریت بحرانهای منطقهای در یمن، سوریه و عراق را فراهم کند. بدون شک ایرانیها تا زمانی به دنبال افزایش نفوذ خود هستند که تصور کنند بقا و امنیتشان توسط آمریکا تهدید میشود.
از استراتژی دولت ترامپ در قبال ایران چه می دانیم؟
"لوفربلوگ" نوشت: مایك پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا در سخنرانی اخیر خود در دانشگاه استنفورد، منطق استراتژیك تصمیم اخیر این کشور برای ترور سرلشكر قاسم سلیمانی را تشریح کرد. پمپئو در 13 ژانویه گفت: ترور سلیمانی بخشی از یک کارزار بزرگ برای بازدارندگی در مقابل ایران بود. دولتهای قبلی تمایلی به تحمیل هزینههای معنادار به ایران به عنوان راهی برای نشان دادن جدی بودن آمریکا نداشتند. در مقابل، دیپلماسی ضعیف آنها ایران را تشویق و تهدیدها علیه آمریكا را افزایش داد.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: به گفته پمپئو، دولت اوباما مقصر رفتارهای ایران است چرا که دیپلماسی بسیار خطرناکی در قبال این کشور اتخاذ کرد. پمپئو استدلال كرد كه برنامه جامع اقدام مشترك 2015 (JCPOA) در حالی وعده مقابله با تهدید اتمی ایران را میداد که در زمان روی کار آمدن ترامپ تهران دوباره داشت به سمت برنامه مخفی حرکت میکرد. برجام راه ایران برای دستیابی به بمب اتم را سد نکرده بود. بدتر از همه، برجام به ایران امکان داد تا به منابع مالی تازه برای تجهیز گروههای شبه نظامی دست پیدا کند. این شبهنظامیان همان گروههایی هستند كه یك آمریكایی را كشته و خطرات زیادی را برای سفارت ما در بغداد به وجود آوردند.
طبق گفته پمپئو، بازدارندگی واقعی مستلزم استفاده آشکار از زور است و اگر غیر این باشد تهدیدها افزایش خواهد یافت. تواناییهای نظامی، هرچند روی کاغذ قابل توجه باشد، اما تا زمانی که در جای لازم استفاده نشود عملا بی معنی است. علاوه بر این، خشونت مقطعی نیازی ضروری برای آمریکا است. اگر دشمنان احساس شکست کنند، عقب نشینی خواهند کرد. پمپئو برای توضیح این تصمیم به تجربیات خودش هم اشاره کرد و یادآور شد: من در دوران جنگ سرد یک سرباز جوان بودم. شما میتوانید بزرگترین ارتش جهان را داشته باشید، اما تا زمانی که آمادگی استفاده از آن را برای دستیابی به اهداف استراتژیک خود نداشته باشید، عملا داشتن چنین نیرویی بی فایده است.
تهدید بدون وعده
حداقل سه مشکل بزرگ در این باره وجود دارد. اولین مورد این که پمپئو معتقد است که این اقدامات بازدارنده میتوانند بدون هیچ گونه وعده تشویقی باز هم محکم کار کنند، اما همانطور که توماس شلینگ خاطرنشان کرده اگر کشور هدف به این باور برسد که به هر حال مجازات خواهد شد، دیگر هیچ دلیلی برای عقب نشینی و سازش نخواهد داشت. تهدیدها ممکن است در اقدامات دشمنان وقفه ایجاد کند، اما تعیین یکسری سیاستهای تشویقی برای بالا بردن کارایی بازدارندگی ضروری است. البته دادن تضمینهای معتبر در این باره همیشه آسان نیست، چرا که کشورهای ضعیفتر میدانند که طرف قویتر همیشه میتواند نظر خودش را تغییر دهد. این یکی از دلایلی است که حتی در کشورهایی که دارای مزیتهای نظامی و اقتصادی زیادی هستند، اعمال زور تنها مشکل ساز میشود. با وجود این، چنین تلاشهایی در راستای بازدارندگی ضروری است چرا که اگر دولتها اطمینان داشته باشند که مجازاتی آنها را تهدید نمیکند همچنان به سیاستهای مخربشان ادامه خواهند داد.
پمپئو فکر میکند این اعتقاد اشتباه است. طبق نظریه جدید بازدارندگی وی، دادن تضمین به دشمن بی دلیل و نادرست است. بی دلیل از این جهت که ایران چارهای جز تسلیم در برابر فشار آمریکا ندارد. کمپین فشار حداکثری دولت آمریکا علیه ایران، همانطور که وزیر امور خارجه در سخنان خود گفت، ترکیبی از انزوا دیپلماتیک، فشار اقتصادی و بازدارندگی نظامی است. باید به این نظر آمریکا که جایگزینی برای این سیاست وجود ندارد اعتماد کرد چرا که در نهایت ایران در برابر این فشارها چارهای جز تسلیم نخواهد داشت.
از دیدگاه دولت ترامپ، تضمین دادن دقیقا ضد سیاست فعلی عمل میکند. آنها به جای ایجاد انگیزه برای ایران با دادن امتیاز از خویشتن داری خود میگویند. نظریه پردازان روابط بینالملل همه چیزهایی را که در دانشگاه خواندهاید، فراموش کنید. بازدارندگی واقعی به معنای امتیاز ندادن است.
متأسفانه تهدیدات بدون اطمینان خاطر ظالمانه به نظر میرسد. دشمنان در ناامیدی بسیار بیشتر تمایل به خشونت نامتقارن پیدا میکنند، به خصوص اگر دلیلی برای باور این موضوع که در صورت سازش امتیازی میگیرند، نداشته باشند. درعوض، دشمنان به دنبال راههای جدید برای فرار از بند خواهند بود. گسترش روابط با گروههای مسلح غیر دولتی یکی از پاسخهای احتمالی است که اتفاقا ایران سابقهای طولانی در استفاده از این گروهها دارد. طنز ماجرا این جا است که این دقیقاً نوع عملی است که دولت ترامپ ادعا میکند میتواند با بازدارندگی واقعی مقابل آن بیاستد.
بازدارندگی نه، فاجعه
مشکل دوم این است که سیاست بازدارندگی واقعی پمپئو اصلا ربطی به بازدارندگی ندارد، این یک نوع اجبار است. بازدارندگی در حمایت از وضع موجود است در حالی که اجبار در مورد تغییر این وضع است. دولت ترامپ از وضع موجود متنفر است و از ایران میخواهد به حمایت خودش از گروههای شبه نظامی پایان دهد آن هم در عین حال که برنامه هستهای خودش را هم برای همیشه کنار میگذارد. واقعا اغراق آمیز است که بگوییم دولت از ایران میخواهد مسیر تمام استراتژی منطقهای خودش را در سوریه، عراق و یمن معکوس کند. این سه کشور جاهایی هستند که آمریکا همواره تهران را به خاطر عملکردش در آن سرزنش کرده است. پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا در سخنان خود این موضوع را به وضوح روشن كرد و گفت: رژیم ایران و نزدیكان آن تحت نظارت مستقیم قاسم سلیمانی تمام این بدبختیها را به وجود آوردهاند.
محققان به طور معمول فرض میكنند كه فاجعه سخت تر از بازدارندگی است که البته درک دلیل آن هم دشوار نیست. بازدارندگی اصولا آسانتر است چرا که این امکان وجود دارد دشمنان در وهله اول به دنبال اقدام نباشند. اقتضائات مستلزم مجبور کردن طرف مقابل برای عقب نشینی از برخی اقدامات در حال انجام است. مهمتر از همه، طرف مقابل نیازی به انجام كاری برای مقابله با تهدید بازدارنده ندارد. در عوض، مجاب کردن یک دشمن مستلزم عقب نشینی است. رهبران در این موقعیت ممکن است از شهرت یا جایگاه سیاسی خود در داخل کشور بترسند و به همین خاطر سراغ این گزینه نروند. هیچ کس نمی خواهد ضعیف به نظر برسد.
در این بین نه فقط به خاطر رفتار دولت ترامپ بلکه در کل قانع کردن ایران دشوار خواهد بود. پمپئو در سخنرانی استنفورد خود که شامل هشدارهایی در مورد آسیب رساندن به معترضین در داخل ایران بود به لیست12 پیش شرطی که سال 2018 گفته بود، اشارهای نکرد. تاکید بر آن پیش شرطها آن هم در شرایطی که آیتالله خامنهای مقامات آمریکایی را دروغگو و دلقک خوانده بود، میتوانست جناح تندرو در ایران را تحریک کند.
تغییر رژیم
ناآرامیها در ایران ممکن است منجر به فشار بیشتر واشنگتن و متحدان آن بر تهران شود و نا به سامانی اقتصادی را افزایش دهد. دولت ترامپ ممکن است امیدوار باشد که فشار بیشتر منجر به تشدید اعتراضها شود و در نهایت انقلاب رخ دهد. اگر این مورد درست باشد، سیاست بازدارندگی واقعی بهانهای برای تغییر رژیم است.
برای تغییر رژیم لزوما نیازی به حمله نیست، اما به هر حال این یک مسیر خطرناک برای استراتژی بزرگ آمریکا است. تغییر رژیم چه از طریق مداخله نظامی و چه از راه دیگر تجربه موفقی نبوده و اصولا چنین چیزی به ندرت به توسعه اقتصادی، ثبات دیپلماتیک یا دموکراسی منجر میشود. موارد تغییر رژیم موفقیت آمیز، مانند آلمان و ژاپن پس از جنگ نیاز به همکاری نظامی گسترده برای دهها سال داشت و به همین خاطر این عقیده که آمریکا میتواند هر دو روش تغییر رژیم در ایران را بدون هیچ مشارکت نظامیای محقق کند، نشدنی به نظر میرسد.
دولت باید خطرات پیش بینی نشده بازدارندگی واقعی را جدی بگیرد. به ویژه اگر منطق بازدارندگی مسیری برای بی ثبات کردن ایران استفاده باشد. چیزی که در بیست سال گذشته از سیاست در خاورمیانه آموختهایم، این است که تضعیف دولتهای باثبات آغازی برای جنگ داخلی است. تخریب سلسله مراتب سیاسی یک کشور فرصتی را برای گروههای شبه نظامی برای به دست گرفتن قدرت ایجاد میکند و آن گروهها به طرز وحشیانهای برای به قدرت رسیدن میجنگند. این نبرد خونین به نوبه خود باعث ایجاد فشار بر سیاستگذاران آمریکا برای ارسال نیروهای بیشتر به منطقه به منظور خنثی کردن خشونتها خواهد شد. اگر دولت هنوز هم در مورد خروج از جنگهای بی پایان جدی است نباید وارد چنین بازی خطرناکی شود.